جدول جو
جدول جو

معنی چاره شناس - جستجوی لغت در جدول جو

چاره شناس
ویژگی آنکه چاره و درمان دردی را بشناسد، ویژگی کسی که راه اصلاح امری را بداند
تصویری از چاره شناس
تصویر چاره شناس
فرهنگ فارسی عمید
چاره شناس
(زَ بامْ بَ)
شناسندۀ چاره. علاج شناس. معالج. آنکه درمان و علاج دردی یا مرضی داند و شناسد:
چون شد آن چاره جوی چاره شناس
باز پس گشت با هزار سپاس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
چاره شناس
شناسنده چاره، معالج
تصویری از چاره شناس
تصویر چاره شناس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حشره شناس
تصویر حشره شناس
کسی که حشرات را می شناسد، کسی که در احوال حشرات مطالعه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاره شناس
تصویر ستاره شناس
کسی که ستاره ها را می شناسد و علم هیئت می داند، اخترشناس، ستاره شمر، منجم
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
راه شناس. شناسندۀ راه. آشنا به راه. بلد. (از یاداشت مؤلف) :
در آبی چنان کشتی آسان نرفت
و گر رفت بی ره شناسان نرفت.
نظامی.
دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز ره نامۀ رهشناسان پیر.
نظامی.
، شناسندۀ حق. شناسندۀ راه حقیقت. اهل معرفت. (از یادداشت مؤلف) :
نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی به دین پروری ره شناس.
دقیقی.
ولیک از دگر ره شناسان هند
شنیدم هم از فیلسوفان هند.
اسدی.
همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس.
اسدی.
به دانش چنین می نماید قیاس
دگر رهبری هست بر ره شناس.
نظامی.
رجوع به راه شناس شود
لغت نامه دهخدا
(پَرْرا)
وقت شناس
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ تَ / تِ)
ستاره شمر است که منجم باشد. (برهان). منجم. (آنندراج). (ناظم الاطباء). اخترشناس:
ستاره شناسی گرانمایه بود
ابا او بدانش کرا پایه بود.
دقیقی.
نشستند گرد اندرش موبدان
ستاره شناسان و هم بخردان.
فردوسی.
مرا گفته بود آن ستاره شناس
ازین رزم بودم دل اندر هراس.
فردوسی.
اگر جادویی گر ستاره شناس
ز خود مرگ را برنبندی هراس.
نظامی.
کیست کز مردم ستاره شناس
ره بگنجینه ای برد بقیاس.
نظامی.
کآسمان سنجم و ستاره شناس
آگه از کار اختران بقیاس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ نَ وَ)
عالم به به معرفت طبقات الارض. که به علم طبقات الارض آشنا باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ پَ وَ دَ/ دِ)
دانشمند شناسندۀ حشرات: از کی تا حالا حشره شناس شده ای. (سایه روشن هدایت ص 16)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ستاره شناس
تصویر ستاره شناس
اختر شناس منجم
فرهنگ لغت هوشیار
مایشناس کسی که عالم باحوال و زندگانی حشرات است عالم بعلم حشره شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه شناس
تصویر راه شناس
آنکه راه را نیکو شناسد راهدان بلد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار شناس
تصویر کار شناس
دانای کار شناسنده امور خبره متخصص: (شریک امور - رحمه الله علیه - که از دهات عالم وزیر کان دنیا و کار شناسان جهان بود. ) (کتاب القصص) توضیح فرهنگستان این کلمه را بجای اهل خبره بر گزیده است، عاقل دانا، منجم اختر شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاه شناس
تصویر گاه شناس
وقت شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاره شناس
تصویر ستاره شناس
((~. ش))
منجم
فرهنگ فارسی معین
اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم
فرهنگ واژه مترادف متضاد