راه شناس. شناسندۀ راه. آشنا به راه. بلد. (از یاداشت مؤلف) : در آبی چنان کشتی آسان نرفت و گر رفت بی ره شناسان نرفت. نظامی. دگرگونه در دفتر آرد دبیر ز ره نامۀ رهشناسان پیر. نظامی. ، شناسندۀ حق. شناسندۀ راه حقیقت. اهل معرفت. (از یادداشت مؤلف) : نکردی خدای جهان را سپاس نبودی به دین پروری ره شناس. دقیقی. ولیک از دگر ره شناسان هند شنیدم هم از فیلسوفان هند. اسدی. همی جستم از خسرو ره شناس که نیکیش را چون گزارم سپاس. اسدی. به دانش چنین می نماید قیاس دگر رهبری هست بر ره شناس. نظامی. رجوع به راه شناس شود
راه شناس. شناسندۀ راه. آشنا به راه. بلد. (از یاداشت مؤلف) : در آبی چنان کشتی آسان نرفت و گر رفت بی ره شناسان نرفت. نظامی. دگرگونه در دفتر آرد دبیر ز ره نامۀ رهشناسان پیر. نظامی. ، شناسندۀ حق. شناسندۀ راه حقیقت. اهل معرفت. (از یادداشت مؤلف) : نکردی خدای جهان را سپاس نبودی به دین پروری ره شناس. دقیقی. ولیک از دگر ره شناسان هند شنیدم هم از فیلسوفان هند. اسدی. همی جستم از خسرو ره شناس که نیکیش را چون گزارم سپاس. اسدی. به دانش چنین می نماید قیاس دگر رهبری هست بر ره شناس. نظامی. رجوع به راه شناس شود
ستاره شمر است که منجم باشد. (برهان). منجم. (آنندراج). (ناظم الاطباء). اخترشناس: ستاره شناسی گرانمایه بود ابا او بدانش کرا پایه بود. دقیقی. نشستند گرد اندرش موبدان ستاره شناسان و هم بخردان. فردوسی. مرا گفته بود آن ستاره شناس ازین رزم بودم دل اندر هراس. فردوسی. اگر جادویی گر ستاره شناس ز خود مرگ را برنبندی هراس. نظامی. کیست کز مردم ستاره شناس ره بگنجینه ای برد بقیاس. نظامی. کآسمان سنجم و ستاره شناس آگه از کار اختران بقیاس. نظامی
ستاره شمر است که منجم باشد. (برهان). منجم. (آنندراج). (ناظم الاطباء). اخترشناس: ستاره شناسی گرانمایه بود ابا او بدانش کرا پایه بود. دقیقی. نشستند گرد اندرش موبدان ستاره شناسان و هم بخردان. فردوسی. مرا گفته بود آن ستاره شناس ازین رزم بودم دل اندر هراس. فردوسی. اگر جادویی گر ستاره شناس ز خود مرگ را برنبندی هراس. نظامی. کیست کز مردم ستاره شناس ره بگنجینه ای برد بقیاس. نظامی. کآسمان سنجم و ستاره شناس آگه از کار اختران بقیاس. نظامی
دانای کار شناسنده امور خبره متخصص: (شریک امور - رحمه الله علیه - که از دهات عالم وزیر کان دنیا و کار شناسان جهان بود. ) (کتاب القصص) توضیح فرهنگستان این کلمه را بجای اهل خبره بر گزیده است، عاقل دانا، منجم اختر شناس
دانای کار شناسنده امور خبره متخصص: (شریک امور - رحمه الله علیه - که از دهات عالم وزیر کان دنیا و کار شناسان جهان بود. ) (کتاب القصص) توضیح فرهنگستان این کلمه را بجای اهل خبره بر گزیده است، عاقل دانا، منجم اختر شناس